کد خبر: ۲۸۲۳
۲۹ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

حضور آیت‌الله خامنه‌ای در جلسات قرآن مایه دلگرمی ما بود

استاد سید مرتضی سادات فاطمی چهره نام‌آشنای تلاوت قرآن در مشهد و کشور است. او در کنار بزرگانی مانند رهبر معظم انقلاب و شهید هاشمی‌نژاد فعالیت‌های قرآنی خود را توسعه داد و به پیشنهاد معظم‌له جلسه قرآن مسجد کرامت را به همراه استاد خود، مرحوم علی مختاری، تأسیس کرد. او خاطراتی شنیدنی درباره فضای قرآنی مشهد و تأثیر رهبر معظم انقلاب بر رشد و شکوفایی فعالیت‌های قرآنی در مشهد دارد که در این گفت‌وگو به گوشه‌ای از این خاطرات اشاره می‌کند.

استاد سید مرتضی سادات فاطمی چهره نام‌آشنای تلاوت قرآن در مشهد و کشور است. او در کنار بزرگانی مانند رهبر معظم انقلاب و شهید هاشمی‌نژاد فعالیت‌های قرآنی خود را توسعه داد و به پیشنهاد معظم‌له جلسه قرآن مسجد کرامت را به همراه استاد خود، مرحوم علی مختاری، تأسیس کرد. او خاطراتی شنیدنی درباره فضای قرآنی مشهد و تأثیر رهبر معظم انقلاب بر رشد و شکوفایی فعالیت‌های قرآنی در مشهد دارد که در این گفت‌وگو به گوشه‌ای از این خاطرات اشاره می‌کند.

 

استاد! شما تلاوت قرآن را از چه زمانی شروع کردید؟

خانواده ما به طور کلی در زمینه قرآن فعال و علاقه‌مند بودند. مرحوم پدربزرگم و پدرم با قرآن مأنوس بودند. عمویم نیز قرائت خوبی داشتند که بنده صدایم را از آن‌ها به ارث برده‌ام. هم‌چنین دایی‌ام مرحوم حسن امینی از استادان قدیمی قرآن کریم بود. از دوران بچگی، قرآن را زمزمه می‌کردم تا اینکه از هفت‌سالگی در مکتب‌خانه‌ای قدیمی مشغول به فراگیری قرآن شدم. 

به مادرم گفته بود نیازی نیست که آقا مرتضی را به مکتب بیاورید چون او قرآن را به‌خوبی بلد است و بهتر است با دایی‌اش، حسن‌آقا، به جلسات قرآن برود

معلم ما خانم محترمی بود که در مدت دو ماه، اجزای پایانی قرآن را به من آموزش داد. بعدها به مادرم گفته بود نیازی نیست که آقا مرتضی را به مکتب بیاورید چون او قرآن را به‌خوبی بلد است و بهتر است با دایی‌اش، حسن‌آقا، به جلسات قرآن برود. این‌گونه بود که با جلسات قرآن آشنا شدم.

 پس از آن، صبح‌های جمعه در جلسه قرآنی که در منزل پدربزرگم بود شرکت می‌کردم. استاد این جلسه مرحوم رضوان، از خطاطان معروف آستان قدس رضوی، بود. در آن جلسه یک دستگاه گرامافون قدیمی بود که صفحه تلاوت عبدالباسط را قبل از شروع جلسه می‌گذاشتم. 

در و پنجره را باز می‌کردم و صدایش را نیز بلند می‌کردم تا به نوعی به همسایه‌ها بگویم جلسه قرآن شروع شده است. خودم هم می‌نشستم و با تمام وجود گوش می‌کردم. تقلید می‌کردم و بسیار لذت می‌بردم. آن زمان به تجوید بلد بودم، نه وقف و ابتدا و نه اداءالحروف. همه این‌ها را در پرتو گوش کردن به قرائت استاد عبدالباسط یاد گرفتم.

 

در مسیر فراگیری تلاوت قرآن، از محضر کدام استادان بهره بردید؟

یکی از استادانم آقا سید جعفر طباطبایی خدابیامرز است که از لحاظ اصول فنی قرائت، در سطح بالایی قرار داشت و باب آشنایی بنده با رهبر معظم انقلاب را باز کرد. هم‌چنین آقایان رضوان، امینی، حافظیان، توسلی، افشار، امجدی، طباطبایی، مرحوم مختاری که صدای بسیار زیبایی داشتند و مرحوم شجریان از کسانی بودند که مدت‌ها پای درس آن‌ها تلمذ کردم. 

من به مرحوم مختاری مدیونم زیرا نغمات را از ایشان فراگرفتم. ایشان انسان بسیار متواضعی بود. به یاد دارم از من می‌پرسیدند: تو شاگرد که هستی؟ وقتی پاسخ می‌دادم مختاری، ایشان می‌گفتند تو شاگرد مصری‌ها هستی. حالا چهار تا کلام هم ما به تو اضافه گفتیم.

 

جناب استاد، آیا پیش از انقلاب هم مسابقات قرآن برگزار می‌شد؟

بله اما بنده به علت طاغوتی بودن حکومت، قبل از انقلاب در هیچ مسابقه‌ای شرکت نکردم، الا یک مورد که به صورت مردمی از سوی استاد مولایی در تهران برگزار شد. آقای مولایی تماس گرفتند و به من گفتند: ما مسابقه‌ای در مقابل مسابقات اوقاف برگزار کرده‌ایم. قرای مشهد را بیاورید و در این مسابقه شرکت کنید. 

من هم آقای روغنی، جواد آقای خودمان و آقای جاویدی و چند نفر دیگر را با خودم بردم. آن سال بچه‌های مشهد هم در مقطع بزرگ‌سالان و هم در مقطع نوجوانان مقام اول را کسب کردند. انقلاب اسلامی که پیروز شد، در اولین دوره مسابقات کشوری که در سال ۱۳۶۱ از سوی سازمان حج و اوقاف و امور خیریه برگزار شد، مقام اول را کسب کردم و همان سال به کشور عربستان اعزام شدم. سال بعد هم در مسابقات بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران حائز رتبه اول شدم.

 

شما سال‌ها به سبک مصطفی اسماعیل تلاوت کردید و یکی از کسانی بودید که تلاوت‌های این قاری بزرگ مصر را تکثیر و در اختیار قرآنیان قرار می‌دادید. آشنایی شما با تلاوت‌های شیخ مصطفی اسماعیل از چه زمانی شروع شد؟


همان‌طور که عرض کردم، بنده تقلید کردن را ابتدا با استاد عبدالباسط و استاد منشاوی شروع کردم و رفته‌رفته با استاد على البنا و استاد غلوش ادامه دادم. قبل از انقلاب، صبح‌های جمعه در مسجد کرامت مشهد، جلسه قرآنی به توصیه رهبر معظم انقلاب برگزار می‌شد. روزی ایشان به این جلسه آمدند و به بنده فرمودند: آقای فاطمی، شما حیفتان نمی‌آید که مصطفی اسماعیل نمی‌خوانید؟ 

عرض کردم: آقا، تقلید از مصطفی اسماعیل سخت است و من مشکل دارم. ضبط و نوار هم ندارم. ایشان فرمودند: آقای فاطمی، از شما بعید است! پس از آن، پدرم بلافاصله برایم ضبط دست دومی خریداری کرد و نوار سوره‌های بقره و آل‌عمران مصطفی اسماعیل را هم خود معظم‌له به من دادند. بعدها خیلی تمرین کردم. وقتی هم در محضر ایشان مصطفی اسماعیل می‌خواندم، بنده را مورد تفقد و تشویق ویژه قرار می‌دادند.

ایشان می‌فرمودند مصطفی اسماعیل با توجه به معنی و مفاهیم می‌خواند. بعضی از قرا فقط با تکیه بر صوت می‌خوانند و غرضشان این است که لحن زیبایی پیاده کنند و مردم انرژی بگیرند، اما مصطفی اسماعیل در عین اینکه زیبا می‌خواند، مردم را به معنی توجه می‌دهد؛ حتی در وقف و ابتداهایی که انجام می‌دهد هم این دیده می‌شود.

[4000]

 

خاطرم هست در یکی از خاطرات خود از ارتباط با شهید هاشمی‌نژاد یاد کردید. اولین آشنایی شما با ایشان از کجا شروع شد؟

تا آنجا که به خاطر دارم، از کانون بحث و انتقاد دینی شروع شد که بنده برای قرائت قرآن به آنجا دعوت شدم. کانون بحث و انتقاد دینی جلسه‌ای بود که صبح‌های جمعه برگزار می‌شد. ابتدا محلی را در خیابان آزادی به این منظور اجاره کرده بودند. بعدها این کانون به مسجد صاحب‌الزمان منتقل شد. این مسجد در فلکه صاحب‌الزمان قرار دارد. در طبقه فوقانی آن، سالنی را بنا و کانون بحث و انتقاد دینی را به آنجا منتقل کردند.

 آقای ابطحی هم در این مسجد نماز می‌خواندند و اطلاع دارید که این دو با هم قوم و خویش بودند. آقای ابطحی شوهرخواهر شهید هاشمی‌نژاد و شهید هاشمی‌نژاد شوهر خواهر آقای ابطحی بودند. به این ترتیب، جلسات پرسش و پاسخ در این مکان برگزار می‌شد. این جلسات صبح‌های جمعه حدود ساعت 9 صبح با تلاوت قرآن آغاز می‌شد که تلاوت قرآن به عهده من بود. اوایل که جلسات کانون در خیابان آزادی بود، من ده دوازده سال بیشتر نداشتم و هنوز نوجوان بودم.

 طبعا وقتی در آن جلسات قرآن می‌خواندم و آقای هاشمی‌نژاد هم به سؤالات پاسخ می‌دادند، انس و آشنایی بیشتری با ایشان پیدا می‌کردم. همان باعث آشنایی بیشتر ما شد. البته بعدها وقتی ایشان جایی سخنرانی داشتند، به من امر می‌کردند که شما قرآن بخوان. من هم در آن مجلس قرآن تلاوت می‌کردم. 

چند سالی در قوچان شعبه‌ای از کانون بحث و انتقاد دینی افتتاح شده بود. آقای هاشمی‌نژاد یک پیکان سورمه‌ای رنگ داشتند. بعدازظهر هر جمعه با خودرو ایشان به قوچان می‌رفتیم و شب، جلسه کانون برگزار می‌شد که بنده تلاوت قرآن می‌کردم و ایشان سخنرانی می‌کردند. بعد هم اهالی قوچان و کسانی که بانی آن محفل بودند ما را به شام دعوت می‌کردند. پس از شام، معمولا شبانه به مشهد باز می‌گشتیم.

 البته پیش می‌آمد مواقعی که هوا خیلی خراب بود و برف آمده بود و امکان بازگشت وجود نداشت، شب را در قوچان می‌ماندیم و صبح روز بعد برمی‌گشتیم. در این رفت‌وآمدها زیاد با ایشان بودم و به دلیل حسن خلق، رفتار و منش ایشان واقعا جذبشان شده بودم و خیلی ایشان را دوست داشتم.

 

بهانه آشنایی شما با رهبر معظم انقلاب چه بود و از چه زمانی این ارتباط نزدیک آغاز شد؟

حدود سال 45. مرحوم آقاجعفر طباطبایی، برادر مرحوم آقای قمی در مشهد، استاد قرآن و از دوستان خیلی صمیمی معظم‌له بود. ایشان به دلیل همان رفاقتی که با ایشان داشت، منزل آقای افشار هم می‌آمد و گاهی هم جلسه را اداره می‌کرد. استاد قوی قرآن بود و با لحن‌های جدید آشنایی داشت.

 مصری‌ها را می‌شناخت. مرحوم طباطبایی چون با رهبر معظم انقلاب دوست صمیمی بود، یک روز به ایشان می‌گوید: یکی از فامیل‌های ما نوجوانی است که صدای زیبایی دارد و قرآن را قشنگ می‌خواند. معظم‌له هم می‌گویند: یک جلسه یا برنامه بگذاریم که من ببینمش. این را بعدا فهمیدیم. آقا جعفر طباطبایی جلسه‌ای ترتیب داد که من به اتفاق مرحوم پدرم رفتم. خود آقا جعفر طباطبایی هم بود. رهبر معظم انقلاب فرمودند: خب، تنهایی قرآن بخوان شما. خواندم و ایشان خیلی تشویق کردند.

 

این ارتباط چگونه ادامه پیدا کرد؟

بعد از این ماجرا یک روز رهبر معظم انقلاب من و پدرم و آقا جعفر را -شاید دیگران هم بودند- دعوت کردند منزلشان برای ناهار. رفتیم خدمتشان. بعد از ناهار، معظم‌له با یک ضبط از این ضبط‌های ریلی ژاپنی که با برق و باتری کار می‌کرد صدای من را ضبط کردند. می‌گفتند بخوان و صدای من را ضبط می‌کردند.

رفته‌رفته ما زیاد مأنوس شدیم و جلساتی که معمولا ایشان تشریف می‌آوردند یا جلساتی که خودشان داشتند، مثل جلسه مسجد امام حسن مجتبی در خیابان دانش که آنجا پیش‌نماز بودند، ما هم می‌رفتیم. بعدها مسجد کرامت هم یکی از پایگاه‌های ایشان شده بود. آنجا هم نماز می‌خواندند و تفسیر می‌گفتند. به پیشنهاد معظم‌له صبح‌های جمعه در مسجد کرامت هم جلسه قرآن گذاشتیم.

 

رهبر معظم انقلاب در سال 53 در مسجد امام حسن مجتبی(ع) درس‌های تفسیر قرآن کریم داشتند که شما نیز یکی از قاریان این جلسه بودید. خاطرم هست گفتید این درس‌ها را شما ضبط کردید.

بله، در مسجد امام حسن مجتبی(ع) ابتدا پدر معظم‌له نماز می‌خواندند. در ادامه ایشان آمدند و آنجا هم جلساتی داشتند. به‌خصوص جلسات تفسیرگونه‌ای داشتند در ظهرهای ماه مبارک و بحثی را شروع فرموده بودند با عنوان «طرح کلی اندیشه‌های اسلامی در قرآن» که بعدها چاپ شد. نوارش را هم خودشان به من فرمودند که شما ضبطی تهیه کن و بیا این بحث را ضبط کن.

من دوتا از این ضبط‌های بزرگ سونی خریدم، یکی برای خودم و یکی برای ایشان. توی کار لوازم صوتی و این‌ها بودم و مغازه‌ای داشتم. ضبط را بردم خدمت آقا و آن جلسات را ضبط کردم. 27 یا 28 نوار شد. چهارده پانزده روزش را من قرآن خواندم و چهارده روزش را دو نفر از دوستان دیگر، آقای رضایی و آقای روحانی‌نژاد. یک‌روزدرمیان من قاری بودم.

 

جلسه قرآن مسجد کرامت نیز به پیشنهاد ایشان تشکیل شد؟

بله، در مسجد کرامت هم ما صبح‌های جمعه جلسات قرآن داشتیم، همان جلسات سنتی. شاید تنها فرقش با جلسات سنتی دیگر آن زمان این بود که اول اینکه خود معظم‌له می‌آمدند و شرکت می‌کردند. به شکل رسمی می‌آمدند و آن بالا می‌نشستند کنار استاد قرآن. جلسه وزن دیگری پیدا می‌کرد.

 دوم اینکه قشری که می‌آمد مقداری عوض شده بود. اگر در جلسات دیگر بیشتر پیرمردها بودند و جوان و نوجوان کمتر بینشان دیده می‌شد، در جلسه مسجد کرامت، خیلی مرتب و منظم و رحل‌ها دورچیده می‌شد و جلسه خیلی باابهتی بود. بیشتر هم جوان‌ها می‌آمدند.

یکی از شاگردهای ما توی همان مسجد کرامت شهید کاوه بود. شهید کاوه هم با پدرش می‌آمد توی جلسه. من عکس این بچه‌هایی را که می‌آمدند توی جلسه‌مان، آن‌هایی را که ثابت بودند داشتم. گرفته بودم ازشان. چهار پنج سال پیش بود که پدر شهید کاوه آمد و گفت آقای فاطمی! من فکر می‌کنم تو عکس پسرم را داشته باشی، مال آن دوران نوجوانی‌اش که به جلسه‌تان می‌آمد. گفتم: بله، در خانه‌مان نگهشان داشته‌ام. گفت: ممکن است برای ما بیاوری؟ ما عکس آن سن و سالش را نداریم. عکس را دادم به ایشان.

 

حال و هوای جلسه مسجد کرامت چگونه بود؟

جلسات مسجد کرامت خاطرات عجیبی داشت. اواخرش دیگر معظم‌له هم تشریف برده بودند تهران و ما جلسه را ادامه می‌دادیم. شاید چند ماهی مانده بود به پیروزی انقلاب که من یک روز صبح رفتم دیدم مرحوم حاج آقای غنیان که از هیئت امنای مسجد بود، خیلی نگران و ناراحت نشسته است. 

گفتم: چه شده حاج آقا؟ خدا بد نده! گفت: رئیس کلانتری آمده و از خادم مسجد اسم معلم قرآن را پرسیده. طرف بی‌انصاف گفته آقای فاطمی و جلسه مال فلانی است. اسم شما را برده. رئیس کلانتری هم گفته باید بیاید و خودش را معرفی کند؛ جلسه هم باید تعطیل شود.

انگار خدا به دهانم انداخت که با حال عادی، بدون نگرانی خندیدم و گفتم حالا که طوری نشده حاج‌آقا. شما چقدر نگرانی؟ ایشان گفت: نه آقا، گفته باید خودت را معرفی کنی! گفتم: غلط کرده که گفته خودت را معرفی کن! ما اینجا جلسه قرآن داریم. من هم معلم قرآن هستم. این رژیم که ادعا دارد و قرآن چاپ می‌کند و می‌گوید با قرآن سر جنگ ندارد، نباید ناراحت باشد. 

من جلسه را تعطیل نمی‌کنم. او بیاید همین‌جا من را ببیند. با همین لحن گفتم من جلسه را اصلا تعطیل نمی‌کنم و او اگر مرد است، صبح جمعه چهارتا پنج‌تا پاسبان با لباس فرم بردارد و بیاورد در جلسه ما و بچه‌ها را از پای قرآن بکشاند بیرون و ببرد. بگویند حق ندارید جلسه داشته باشید. خلاصه ما اعتنا نکردیم و او هم که انگار سنگی انداخته بود و یک هارت و پورتی کرده بود، دیگر دنبال کار را نگرفت. جلسه ما هم ادامه پیدا کرد تا نزدیک پیروزی انقلاب.

 

جلسه مسجد کرامت تا نزدیک پیروزی انقلاب برگزار بود؟

بله، یک روز راه‌پیمایی بود که حمله کردند به تظاهرکنندگان. توی آن حمله، یک عده پناه آوردند به مسجد کرامت. تعداد چشمگیری جمع شدند توی مسجد. دیدیم دیگر با این وضع، جلسه قرآن نمی‌تواند ادامه پیدا کند. کم‌کم شاید سه چهار ماه مانده به پیروزی انقلاب، دیگر جلسه‌مان تعطیل شد.

 یعنی در مردم آمادگی برای جلسه قرآن واقعا دیگر نبود. انقلاب و تظاهرات و راه‌پیمایی‌ها هیجانی شده بود. ما هم همراه شدیم و گفتیم جلسه ما برای همین بوده. ما می‌خواستیم این مقدمات را فراهم کنیم تا مردم آشنا بشوند با این مسائل. حالا که آشنا شده‌اند، ما دیگر مانع نشویم.

 

حضور رهبر معظم انقلاب در این جلسه ثابت بود؟

بله، تا حدود شاید یک سال به انقلاب. بعدش تبعید شدند و بعد هم آمدند به تهران. ایشان ممنوع‌المنبر شده بودند و حق نداشتند به هر عنوانی سخنرانی داشته باشند. تا قبل از این ماجرا، معمولا معظم‌له بعد از نماز پا می‌شدند و یک مقدار صحبت می‌کردند، تفسیری می‌گفتند. 

بعد که ساواک ممنوع کرد، یک روز زیرکانه به من گفتند: آقای فاطمی، می‌دانی که من دیگر نمی‌توانم صحبت کنم. شما گاهی به بچه‌ها بسپار که یکی‌شان معنی یک آیه را از من سؤال کند تا من به این بهانه جواب بدهم یا به این آیه که رسیدیم که بحث روز است، بگو بپرسند. نمی‌گفتند تو سؤال کن.

[4002]

 اگر من سؤال می‌کردم، تابلو بود. چون من معلم جلسه و با ایشان هماهنگ بودم. می‌گفتند بچه‌ها همان‌طور که دورتادور نشسته‌اند، یکدفعه یک نفر دستش را بلند کند و بگوید: ببخشید، معنی همین آیه را بفرمایید. بعد معظم‌له شروع می‌کردند به صحبت کردن درباره همان مطلب.

ایشان پیوسته هر راهی را که به رویشان می‌بستند، راه جدیدی باز می‌کردند. با این عنوان که من در جلسه قرآن نشسته‌ام، چون روحانی هم هستم، اگر کسی یک آیه قرآن از من سؤال کند، نمی‌توانم جوابش را ندهم! به ساواک می‌گفتند: آبروی خود شما می‌رود اگر من بگویم ساواک من را ممنوع کرده است و حتی نباید معنی قرآن را بگویم. اینکه دیگر خیلی بد می‌شود برای شما! قطعا ساواکی‌ها هم می‌آمدند اما کاری نمی‌توانستند بکنند.

حضور رهبر معظم انقلاب در جلسات قرآن مایه دلگرمی ما بود. ایشان زحمت زیادی برای توسعه قرآن در مشهد کشیدند، حتی در زمان‌هایی که توسط حکومت برای شرکت در جلسات منع شده بودند. اما به بهانه‌ای شرکت می‌کردند و این برای ما بسیار درس‌آموز بود.

 

ارسال نظر